زندگینامه یک یوگی
برگ ۵۷
چند تن از شاگردان درگیوه های بادوری که در کنارش بود روپیه گذاشتند، در
حالیکه او به حالت چهار زانوی یوگی نشسته بود. این گونه پیشکش از روی
احترام، که در هند رسم است، به نشانه این است که مرید دارایی مادی خود را
به پای گورویش مینهد. دوستان قدردان همان خداوند هستند که با هویت
پنهان کرده بر آنند تا از آنچه از آن خود اوست مراقبت کنند.
"استاد تو چقدر خوبی!" یکی از شاگردان که داشت برای رفتن آماده میشد این
را به زبان آورد. او با چشمانی فروزان به مرد مقدس نگریست. "تو آسودگی و
دارایی زندگیت را رها کرده ای تا خدا را بجویی و به ما دانش بیاموزی!"
داستان اینکه بادوری مهاسایا در آغاز کودکیش مال و منال هنگفت خانوادگیش
را ول کرده بود تا با تمام وجودش به راه یوگی بپیوندد را همه میدانستند.
"تو داری آن را وارونه بازگو میکنی!" چهره قدیس اندکی ملامت گرانه
بود. "من چند روپیه ناچیز و لذت خوار را رها کرده ام و به جایش یک سرزمین
از شادی الهی از آن کرده ام. پس چطور میشود گفت که من برای خود از چیزی
دریغ کرده ام؟ من شادی و سرور گنجینه را سهم کردن را میدانم. آیا این
فداکاریست؟ مردم کوته بین دنیا دوستند که فداییان* راستین هستند. آنها
دارایی بیکران الهی را فدای چند اسباب بازی بی ارزش دنیوی میسازند!"
این نگرش تناقض آمیز در باب رهبانیت و دنیا را رها کردن مرا به خنده انداخت،
که تاج کروسوس را به سر گدای وارسته مینهد و همه میلیونرهای گرانسر را
تبدیل به شهیدان ندانسته میکند.
"قانون الهی آینده ما را بسی زیرکانه تر از شرکت های بیمه سازمندی
میکند." سخنان پایانی استاد کیش آموخته ایمانش بود. "جهان پر است از
معتقدان بیمناک امنیت جهان بیرونی. اندیشه های تلخ آنها چون خط های روی
پیشانی آنها هستتد. او که از دم نخستین زندگیمان به ما هوا و شیر داده
همانا میداند که چگونه به بندگانش روزی برساند."
من به زیارت های خانه قدیس پس از مدرسه ام ادامه دادم. با اراده خاموش، او
مرا یاری داد تا به آنوبهاوا دست یابم. روزی فرا رسید که به خانه ای دیگر در خیابان رام
موهان روی رفت که از محله خانه خیابان گورپار ما دور بود. مریدان عاشق او
برای او ویلایی نو ساخته بودند که نامش "ناگندرا مات"* بود.
با اینکه مرا چند سالی از داستانم جلو می اندازد، اینجا سخنان پایانی
بادوری مهاسایا را به من باز میگویم. کمی پیش از راهی باختر شدنم، به او
سری زدم و به پایش خم شدم تا از او تبرک خداحافظی بگیرم:
"پسرم به امریکا قدم بگذار. بزرگی و مقام هند را چون سپری برای خود
بگیر. پیروزی در ابروانت نگاشته است. مردمان باشرف دوردست تو را بشایستگی
میزبانی خواهند کرد."
* renunciate
* نام کامل مرد مقدس ناگندرانات بادوری بود. مفهوم مات ویلا و یا آشرام
(ashram) است
<
>
>>