زندگینامه یک یوگی

برگ ۱۲۱


او خطاب به استاد گفت "این اولین بار است که به یک بازرس آسمانی برمیخورم." سپس او، مشروط به مشتی درخواست و قرار قانونی که انگار در ذات او بودند، رسما تقاضا کرد که به عنوان مرید "امتحانی" پذیرفته شود.

گورویم شخصا به امور مربوط به ملکش رسیدگی میکرد. چندین بار اشخاص ناباب بر آن شدند که زمین آبا و اجدادی استاد را از آن خود کنند. با اراده ای استوار و حتی با پیگردهای قانونی سری یوکتشوار هر حریفش را زیرکانه شکست داد. او زیر بار چنین زحماتی میرفت چون نمیخواست هرگز یک گوروی گدا باشد و یا زحمتی برای مریدانش.

استقلال مالی او یکی از دلایلی بود که استاد در سخنوری بی پروا و از هر گونه زبان بازی و حسابگری بری بود. بر خلاف آن دسته از معلمان که در برابر حامیان مالی خود به چاپلوسی می افتند، نفوذ آشکار یا پشت پرده ثروتمندان در امور کارها بر گورویم بی تاثیر بود. هرگز ندیدم که او از کسی درخواست و یا حتی اشاره ای به پول برای کاری کند. درس خانقاه او رایگان بود و بر هر مریدی آزاد بود.

روزی معاون کلانتری گستاخانه به در خانقاه سرمپور آمد تا احضاریه قانونی او را بدهد. من و یکی از مریدان به نام کنای هم آنجا بودیم. آن افسر توهین آمیزانه با استاد رفتار کرد.

"برایت خوب است که کمی سایه خانقاهت را ترک کنی و هوای صادق دادگاه را استشمام کنی." معاون کلانتری نیشخندی تحقیر آمیز زد. من نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.

"یک کلمه بی احترامانه دیگر بگویی روی زمین خواهمت خواباند!" با عصبانیت به او نزدیک شدم.

"ای بدبخت!" کنای همزمان با من داشت فریاد میزد. "جرات میکنی سخنان کفرآمیزت را به صحن این آشرام مقدس بیاوری؟"

اما استاد برای محافظت از مرد آزار رساننده اش میان ما و او ایستاد. "بیخود هیجان زده نشوید. این آقا تنها دارد وظیفه اش را ادا میکند."

افسر که با این برخورد جا خورده بود ادای معذرت کرد و با سرعت دور شد.

اینکه استاد میتوانست با آن اراده آتشینش این چنین از درون در آرامش باشد جای شگفتی دارد. او براستی یک الگو از تعریف ودایی "مرد خدایی" بود. "نازکتر از گل در مهربانی، اما توانمند تر از رعد جایی که اصول در میان باشند."



< > >>