زندگینامه یک یوگی
برگ ۱۸۳
چند روزی در سریناگار ماندیم و سپس راهی گلمرگ ("راه های کوهستانی پوشیده
از گل") شدیم که در ارتفاع دو هزار متری واقع شده. آنجا اولین تجربه
سواریم را روی اسب بزرگی داشتم. جاتیندرا سوار اسب کوچکتری بود که قلبش پر از عشق
سرعت بود. به خودمان جرات دادیم که به خیلانمرگ بسیار شیب دار
برویم. جاده از جنگل انبوهی گذشت که پر بود از قارچهای درختی و راههایش
اغلب مه آلود و مخاطره آمیز بودند. اما حیوان کوچک راجندرا به اسب زیادی
بزرگ هیکل من امان استراحت نمیداد، حتی موقع پیچهای خطرناک. اسب
راجندرا هی و هی بدون خستگی میدوید بی اعتنا به همه چیز جز لذت رقابت.
جایزه مسابقه طاقت فرسایمان چشم اندازی بسیار زیبا بود. برای بار اول در
این زندگیم، از همه طرف تا چشمم کار میکرد کوههای برفگرفته و والای هیمالیا
بود، لایه به لایه مثل شمایل خرسهای سترگ قطبی. برای مدتی چشمانم در ضیافت مناظر بی پایان
کوههای یخی در برابر آسمان آبی آفتابی ماندند.
با همسفران جوانم، همه در پالتو، شادمانه روی تپه های سپید درخشان پلکیدیم. در راه سراشیب برگشت به فرش گسترده ای از گل های زرد برخوردیم که
کاملا منظره را دگرگون میکردند.
مقصد بعدی ما "باغ لذت" سلطنتی معروف امپراتور جهانگیر در شالیمار و باغ
نشاط بود. کاخ باستانی در نشاط باغ درست روی یک آبشار طبیعی بنا
شده. آب فوران از دل کوه بطرز مبتکرانه ای کنترل شده و به
سوی ایوانهایی رنگارنگ و باغچه های تحسین برانگیز پرگل هدایت می شود. جوی
آب همچنین از چند اتاق کاخ میگذرد و در آخر آرام به دریاچه ای در پایین
میریزد. باغهای گسترده با رز هایی با دوازده رنگ متفاوت و گل های میمون و
سنبل و بنفشه و شقایق سوداگرایی میکنند. ردیفی متقارن از درختان چنار و
سرو و گیلاس نمایی بسیار زیبا میسازند. پشت سر آنها برج سفید کوههای
تنومند هیمالیا پدیدارند.
انگورهای کشمیر در کلکته کالایی کمیاب محسوب میشوند. راجندرا که از قبل
به خودش وعده آنها را داده بود با دیدن اینکه آنجا خبری از باغ های بزرگ انگور
نیست دلخور بود. گاهی بخاطر انتظار نامعقولش سر به سرش میگذاشتم.
میگفتمش "آخ، آنقدر انگور خورده ام نمیتوانم تکان بخورم! انگور های
نامرئی دارند در شکمم شراب میشوند!" بعدها یافتم که در کابل در غرب کشمیر
انگورهای شیرین پر اند. برای دلداری خود بجایش بستنی رابری، نوعی شیر
فشرده هندی، همراه با پسته های درسته خوردیم.
<
>
>>