زندگینامه یک یوگی
برگ ۴۱
"مرید او گاندها بابا همیشه نمایش عطرش را با گفتگو آنچنان
که اکنون دیدیم انجام نمیدهد." افتخار شاگرد به استادش در سخنش آشکار
بود. "برنامه او بسیار تغییر میکند، طبق خصوصیات متفاوت. او شگفت آور
است! بسیاری از روشنفکران کلکته از پیروان او هستند."
من با خود تصمیم گرفتم که خود را به این جمع نیفزایم. به یک گورو این چنین
آشکار "شگفت آور" ربایشی نداشتم. با تشکر و احترام به گاندها بابا از
آنجا رفتم. در حال پرسه به خانه، با خود در مورد سه برخورد متفاوتی که
روز آورده بود اندیشیدم.
وقتی به خانه خیابان گورپارمان رسیدم خواهرم اوما مرا دید.
"میبینم که حالا عطر میزنی، خیلی شیک شدی!"
بدون پاسخی، دستم را بسوی او کشیدم تا ببوید.
"چه عطر رز خوبی! بگونه غیر طبیعی قوی است."
با اندیشه اینکه آن بطور قوی غیر طبیعیست، گلبرگهایی که از راه معنوی
بودار شده بودند را زیر بینی او گذاشتم.
"من عاشق یاسمن هستم!" او گل را قاپید. گیجی مسخره ای روی چهره او
نشست در حالیکه او هی از گلی بو میکشید که او به خوبی میدانست بی
بوست. واکنش او اندیشه اینکه که گاندها بابا فکری به من القا کرده که
تنها خودم بو را حس میکنم را رد کرد.
بعدها از دوستی، آلاکاناندا، شنیدم که "مرد مقدس عطر" توانایی داشت که
آرزو داشتم میلیونها گشنه در آسیا، و حالا در اروپا، داشتند.
"من با صد مهمان دیگر در خانه گاندها بابا در بوردوان بودیم،" آلاکاناندا
به من گفت. "یک جشن بود. چون شنیده بودم که یوگی میتواند از هوا هر چیزی
پدیدار کند، من به خنده درخواست نارنگی نا فصل کردم. بیدرنگ لوچی* ها
بروی بشقاب برگ درخت موز باد کردند. آشکار شد که در هر یک از نان ها نارنگی
پوست کنده ای است. من با ترس از یکی گازی زدم، اما آن خوشمزه بود."
سال ها بعد بوسیله یافتن آگاهی درونی دریافتم که چطور گاندها بابا چیزها
را بوجود می آورد. چه بسا این روش بیرون توانایی مردم گشنه جهان است.
* نان تخت و گرد هندی
<
>
>>