زندگینامه یک یوگی
برگ ۱۰
"به نام اراده درونیم، من میگویم که فردا درست روی همین جای بازویم یک
جوش بزرگ خواهم داشت. و اندازه جوش تو هم دو برابر میشود!"
فردای آنروز با یک جوش هنگفت در محل نام برده از خواب بیدار شدم. اندازه جوش اوما
هم دوچندان شده بود. اوما با جیغ به سوی مادر گریخت:"موکوندا غیبگو
شده!" مادرم با نگاهی جدی و سرد من را سرزنش کرد و گفت که از نیروی سخن هیچگاه برای
آسیب به کسی استفاده نکنم. این اندرز را همیشه در خاطرم نگاه داشته و پیروی کرده ام.
جوش روی بازویم را با جراحی درآوردند. جای زخم چاقوی دکتر هنوز روی دستم
پیداست. این نشان روی بازوی دست راستم برای من همیشه یادآور نیرویی است
که گفتار بشر از خود دارا است.
سخنان ساده و به پندار بی زیانی که به اوما گفتم، چون با تمرکز
بسیار ژرفی به زبان آورده شده بودند، آن نیروی پنهان را داشتند که همانند
یک بمب بترکند و تاثیری قابل لمس اما زیان آور داشته باشند. بعدها فهمیدم
که این توان مرتعش و نیرومند گفتار بشر میتواند، به یاری خرد، بشر را از
دشواریها رهایی بدهد بجای آنکه سبب زخم و درد باشد.*
خانواده ما به لاهور در پنجاب منتقل شد. آنجا بود که نمایی از مادرالهی
در شکل الهه کالی* به ذهنم الهام شد. نمایی از این الهه یک گوشه ایوان خانه مان را که
زیارتگاه کوچکی برای ما بود می آراست. الهامی بی ابهام به من گفته بود
که هر دعایی که در آن گوشه مقدس خانه به لبانم بیاید برآورده خواهد
شد. روزی، در حالی که با اوما آنجا ایستاده بودم، دو بادبادک به چشممان
آمدند که بروی بامهای خانه های میان کوچه های تنگ رو برو در پرواز بودند.
* نیروی بی انتهای آوا از واژه آفرینش "اوم" (aum) سرچشمه میگیرد، همان ارتعاش
الهی که سرچشمه همه انرژی اتمهای آفرینش است. هر واژه ای که با درک تمام
و تمرکز ژرف به زبان بیاید توانایی برآورده شدن دارد. تکرار بلند یا بی صدای
سخنان الهام بخش در کوییسم یا شاخه های دیگر درمان روانی کارا شناخته شده
است. راز این پدیده در افزایش ارتعاش فکری است. تنیسون شاعر در زندگینامه
خود از یک روش تکرار یاد میکند که میتواند بشر را از هوشیاری به فوق
هوشیاری (superconsciousness) برساند:
تنیسون نوشته: "یک جور حالت خلسه در حال بیداری -- در نبود نام بهتر -- را در دوران
نوجوانی هنگام تنهایی بسیار تجربه میکردم. این حال
با تکرار نام خودم در فکرم به من دست میداد، آن هنگام که از روی
شدت تمرکز روی هستی فردی به ناگاه انگار که فردیت خودش حل میشد و به یک
هستی بی پایان دگرگون میشد. و این یک حالت دگرکونی سردرگم نبود، بلکه
شفاف ترین و راسخ ترین بود و خارج از توانایی سخن برای شرحش. به
آن اندازه بود که مرگ هم چیزی امکان ناپذیر و خنده دار جلوه میکرد. حس
میکردم از میان رفتن فردیت نه از بین رفتن بلکه زندگی راستین یافتن بود." او
همچنین نوشته است: "این یک حال وجد سردرگم نیست، بلکه یک درنگ خارج از جهان
بیرونی است که تنها با شفافی تمام فکر امکان پذیر است."
* کالی یک نشانه خداوند است در شمایل مادر طبیعت جاودانه.
<
>
>>