زندگینامه یک یوگی

برگ ۱۰۱


"نه. بدن انسان بسیار ارزشمند است. آن بخاطر مرکز های بی همتای مغز و ستون فقرات بالاترین ارزش تکاملی را داراست. اینها هستند که یک مرید پیشرفته را به درک و بیان والاترین جنبه های الوهیت توانایی میبخشند. هیچ موجود دیگری دارای چنین توانایی نیست. درست است که یک فرد با مجبور شدن به کشتن یک حیوان یا هر موجود زنده ای مرتکب گناهی کوچک میشود. اما ودا ها می آموزند که از دست دادن گستاخانه جان یک انسان گناهی بزرگ در برابر قانون کارمایی است."

نفس راحتی کشیدم. کم پیش میاید که کتب الهی غریزه های طبیعی را به این سادگی تایید کنند.

هیچ گاه استاد را هنگام رو در رو شدن با یک پلنگ یا ببر ندیدم. اما باری یک کبری کشنده به او نزدیک شد، که با عشق و عطوفت استاد غلبه شد. مردم هند بسیار از این گونه مار می هراسند، چرا که آن سبب بیش از پنج هزار مرگ سالانه است. در پوری بود که این برخورد صورت گرفت، شهری که خانه دوم سری یوکتشوار، در مکانی دل انگیز کنار خلیج بنگال، در آن قرار داشت. پرافولا، مرید جوان سالهای اخیرش، در این رویداد همراه استاد بود.

"بیرون در نزدیکی آشرام نشسته بودیم." پرافولا داستان را آغاز کرد. "یک مار کبری در کناری نمایان شد، که بیش از یک متر بود و همانقدر هراس به دل می انداخت. دور گردنش گشاد شده بود و شتابان به سمت ما می آمد. گورو تک خنده ای به نشانه خوش آمد زد انگار که با کودکی باشد. داشتم از ترس بیهوش میشدم. استاد به ناگاه شروع کرد به گونه موزون کف زدن*. داشت مهمان هراس برانگیز را سرگرم میکرد! من از جایم تکان نخوردم و در درونم هر دعایی که میتوانستم به خاطر بیاورم را بجای میاوردم. مار که اکنون بسیار به گورو نزدیک بود، بی حرکت مانده بود، انگار که با برخورد نوازش گونه اش طلسم شده بود. دور گردن وحشتناکش کم کم به حال عادیش جمع شد. مار کمی میان پاهای استاد خزید و سپس در میان بوته ها ناپدید شد."

پرافولا میگفت "در آن زمان نمیفهمیدم که چرا گورویم دستانش را میجنباند و چطور بود که مار او را نیش نمیزد. بعدها دریافتم که استاد الهیم فرای بیم داشتن از آسیب دیدن از هر موجود زنده است. "

بعد از ظهر یکی از روزهای آغازینم در آشرام، یادم میاید که چشمان سری یوکتشوار سخت بسوی من خیره شده بودند.

"خیلی لاغر اندامی موکوندا."



* کبری میتواند هر چیزی که در محدوده اش تکان میخورد را به تندی نیش بزند. هیچ تکانی نخوردن معمولا تنها امید ایمنی یک قربانی است.



< > >>