زندگینامه یک یوگی

برگ ۱۰۴


"گوروی من، که در بیداری خداوند بسر میبرد، میدانست که این دنیا چیزی نیست جز یک رویای آفریدگار که وجود خارجی به‌ آن داده شده است. چون لاهری مهاشایا کاملا از یگانگی خودش با رویاگر آسمانی آگاه بود، او میتوانست هر چیزی را بوجود بیاورد یا از میان بردارد و یا هر تغییری که بخواهد در این رویای الهی وارد کند*.

سری یوکتشوار سخنش را چنین پایان داد: "همه آفرینش با قانون میچرخد." آنهایی که در دنیای خارجی ماهیت میگیرند نامشان قوانین طبیعی است، که توسط دانشمندان کشف میشوند. اما قانون هایی پنهانی تر وجود دارند که حاکم عرصه آگاهی هستند و تنها با دانش درونی یوگا شناختنی هستند. این فلات معنوی هم به روی قوانین طبیعی و اساسی بنا شده اند. این نه دانشمند فیزیکدان بلکه استاد خود شناخته است که از ماهیت راستین ماده آگاهی دارد. چنین است که مسیح توانست گوش برده ای را پس از آنکه بدست یکی از مریدان کنده شده بود بجای خود بازگرداند و شفا دهد*.

سری یوکتشوار مترجم بیهمتای متون مقدس بود. بسیاری از شادترین خاطره هایم در گفتمان او سر شده اند. اما گوهر اندیشه های او بخاکستر غفلت یا نادانی سپرده نمیشد. یک جنبش تنم بخاطر کم حوصلگی و بی قراری و یا فرو رفتن خاموشم در حواسپرتی باعث میشد که او به ناگاه از سخنش باز ایستد.

"اینجا نیستی." بعد از ظهری استاد ناگهان سخنش را قطع کرد. چون همیشه، او داشت میزان توجه و تمرکز مرا با دقت میسنجید. "گوروجی!" اعتراض سر دادم. "من تکان نخورده ام. حتی پلک هم نزده ام. میتوانم هر واژه ای که به زبان آورده ای تکرار کنم!"

"با این وجود کاملا با من نبودی. اکنون که مخالفت سر داده ای باید به تو بگویم که در پیش زمینه اندیشه ات سه بنا ساخته بودی. یکی در یک دشت پر درخت، یکی بالای یک تپه و سومی کنار اقیانوس."

این اندیشه های مبهم و کمرنگ را، تقریبا ناخودآگاهانه، چه بسا که در ذهن داشتم. با شرمندگی به او نگریستم.

"با یک استاد که این چنین در هر خیال اتفاقی من رخنه میکند چه باید کرد؟"



* "پس من به شما میگویم، هر چیزی که بخواهید، در دعا باور کنید که آنرا بدست می آورید، و خواهید دید که به آن خواهید رسید." مارک - ۱۱:۲۴. استادانی که صاحب رویای الهی هستند میتوانند کاملا برگرفته های خود را به مریدان پیشرفته شان منتقل کنند، همانگونه که لاهری مهاشایا در این مورد به سری یوکتشوار داد.
* "و یکیشان ضربه ای سخت به برده کشیش اول وارد و گوش راستش را از بدن جدا کرد. و عیسی پاسخ داد و گفت. رنجت تا این لحظه باد. و گوشش را لمس کرد و شفا بخشید."



< > >>