زندگینامه یک یوگی
برگ ۱۱۳
پس از آنکه نارضایتی درونیم را بخاطر سرزنش ها رها کردم، دیدم که آنها
بسیار کمتر پیش میامدند. به نوعی استاد دلرحمی نسبیی پیش گرفت. من کم کم
همه دیوار های استدلال و خلق و خوی شخصی را که بشر به عنوان سپری برای حفاظت
از خود می افرازد در هم شکستم*. نتیجه آن همگامی و تطبیق آسان با گورویم
بود. اینگونه دریافتم که او به من اعتماد دارد و ملاحظه ام میکند و در
خاموشیش به من مهر می ورزد. اما هرگز آشکارا و در ظاهر علاقه و محبتش را
بروز نمیداد.
خلق و خوی من اما بامحبت است. در ابتدا نگران این تضاد بودم که گورویم
کیش گانا (دانش و معرفت) دارد و در ظاهر از باکتی (عشق ورزی) بری است* و
گویی تنها با ریاضیات خشک معنوی سر و کار دارد. اما با خو گرفتن با سرشت
او کم کم دیدم که نه تنها جوی راه عاشقانه معنویم تشنه نمانده بلکه با
تلاطم بیش از پیش جاری است. یک گوروی به خود آگاهی مطلق رسیده میتواند
هر یک از مریدانش را مطابق طبع خود آنها راهنمایی و هدایت بنماید.
رابطه من با سری یوکتشوار به نوعی ناآشکار اما زیبا بود. اغلب در اندیشه
های خودم جای پای قدمهای خاموش او را پیدا میکردم. در نتیجه، گفتن سخن بیهوده
مینمود. با تنها کنار او نشستن حس میکردم که اندوه فضل او با آرامش سراسر وجودم
را فرا میگرفت.
تعطیلات تابستانه نخستین سال دانشگاهم نخستین فرصتی بود تا چند ماهی بدون وقفه در سرمپور
نزد گورویم بمانم. در این دوران بود که بیش از پیش به عدالت بیطرفانه سری یوکتشوار پی بردم.
استادم به نظر از آمدن من و هیجانی که با خود آورده بودم خوشحال
بود. "وظیفه اداره خانقاه با تو است. تو مسول خوشامد به مهمان ها و
نظارت بر کار مریدان دیگر خواهی بود."
دو هفته بعد کومار یک روستا زاده از شرق بنگال برای آموزش دیدن به خانقاه
پذیرفته شد. این پسر عجیب باهوش بود و خیلی زود مورد علاقه سری یوکتشوار
قرار گرفت. به دلیلی ناشناخته استاد به این ساکن تازه بسیار آسان میگرفت و
رفتاری نرم داشت.
"موکوندا، بگذار کومار مسولیتهای تو را به عهده بگیرد. بجایش خودت کار
جاروکشی و آشپزی را پیش بگیر." استاد این دستور را یک ماه پس از آمدن پسر
جدید به من داد.
سرمست بدست داشتن قدرت، کومار رفتاری مستبدانه در خانه پیش گرفت. در
شورشی مخفیانه، مریدان دیگر برای راهنمایی در امور روزانه هنوز به سراغ من میامدند.
سه هفته ای گذشته بود که صدای کومار را در اتاق کناری در حال شکایت از گورویمان
شنیدم. "موکوندا مهار شدنی نیست. با اینکه شما مرا مدیر کرده اید اما
دیگران هنوز به نزد او میروند و از او اطاعت میکنند."
* درک برخاسته از ضمیر ناخودآگاه ذهن با بینش راستین که از جانب
حالت فراآگاهی (superconscious) کسب میشود کاملا متفاوت است. به پیروی جمعی از دانشمندان فرانسوی
دانشگاه سوربن، متفکران غربی پژوهشی در مورد امکان درک الهی توسط بشر را آغاز کرده اند.
خاخام اسراییل اچ. لوینتال به سال ۱۹۲۹ متذکر شد که "در بیست سال گذشته،
بخاطر تاثیر فروید، دانشجویان روانشناسی همه وقت خود را به جستجو در
اعماق ناخود آگاهی گذرانده اند. درست است که در ضمیر ناخودآگاه اسرار
بسیاری نهفته که شناختشان میتواند در توجیه رفتار انسان کارآمد باشد، اما
نه همه اعمال و رفتار ها. میتواند اعمال غیر طبیعی را توجیه کند ولی نه
آنچه ماورای طبیعی است. این پروژه نو در روانشناسی که توسط حوضه های
فرانسوی دنبال گرفته میشود قسمتی جدید از ذهن را کشف کرده که فوق آگاهی
نامیده شده. بر خلاف ناخودآگاهی که از عمق جریانهای
سرشتمان سرچشمه میگیرد، فراآگاهی ارتفاعاتی را که امکان رسیدن به آنها
در طبیعت ما نهفته هست نشان میدهد. انسان یک شخصیت سه گانه و نه دوگانه
است. فراتر از هر دوی آگاهی و ناخودآگاهی فوق آگاهی است. سالها پیش
روانشناس انگلیسی اف. دابلیو. اچ. مایرز فرضیه ای داد که: 'در عمق
وجودمان توده ای بزرگ از زباله و همچنین گنجینه ای گرانبهاست.' بجای
روانشناسی مرسوم که همه تمرکزش روی طبیعت ناخودآگاهی بشر است، این بینش روانشناسی
تازه بر آنست که در باب این گنجینه بیاموزد. تنها این گنجینه است که
میتواند دلاوری و جانسپاری و ازخودگذشتگی که از انسانهای بزرگ سر میزند
توجیه کند."
* گانا و باکتی دو راه اصلی بسوی خداوند هستند.
<
>
>>