زندگینامه یک یوگی

برگ ۱۱۷


سری یوکتشوار چون کودکی سرزنش خورده سرش را پایین انداخت و تسلیم شد. احترام فوق العاده او به مادرش حتی در اوقات حالات غیر منطقی مادرش برایم تحسین آور بود. نگاه مادرش به او دید یک مادر به فرزند کوچکش بود و نه به یک مرد حکیم. این ماجرای جزئی برایم جذابیتی داشت، چرا که جنبه ای ناآشنا از خوی غیر عادی گورویم را برایم رو کرد، که از درون فروتن ولی در بیرون سرسخت و محکم بود.

آیین راهبگی یک سوامی را پس از ورود رسمی او به سنت از انجام امور دنیوی منع میدارد. او مجاز نیست به مراسم خانوادگی که معمولا در یک خانوار اجباریند بپردازد. به هر حال شانکارا، بنیانگذار کهن رسته سوامی ها از قوانین چشم دوخت. او پس از مرگ مادر عزیزش با دستان برافراشته خودش آتشی آسمانی بر افروخت و تن مادرش را کریمیت (cremation) کرد.

سری یوکتشوار هم از دستور سر باز زد، اما نه به آن درجه حماسی همچون شانکارا. با رفتن مادرش، او مراسم کریمیشن را در کنار گنجیز مقدس در بنارس بپا کرد و شمار بسیاری از براهمنان را بنا به رسم کهن غذا داد.

مقصود از این ممنوعیت های شاستری اینست که یک سوامی را در رها شدن از هویت های حقیر یاری دهند. اما شانکارا و سری یوکتشوار همه وجودشان را تماما در روح الهی ادغام کرده بودند و نیازی به کمک قانون و قوائد نداشتند. همچنین گاهی یک استاد به عمد قانون را نادیده میگیرد تا اصل فرا و مستقل از ماده اش را تثبیت کند. اینگونه بود که عیسی در روز استراحت به دروی ذرت رفت و به سرزنشگرانش گفت:‌ "سبت (sabbath) برای انسان درست شده نه انسان برای سبت.*"

او به ندرت کتابی به غیر از متون آسمانی و دینی بدست میگرفت. با این حال، او همواره از آخرین یافته ها و پیشرفت دانش مطلع بود. او بسیار خوش صحبت بود و از تبادل نظر در باب موضوع مختلف با مهمانان لذت میبرد. زیرکی و سر زبانی و خوش خنده بودن گورویم به هر گفتگویی رنگ و بار میداد. او معمولا سرد و آرام بود اما هرگز غمگین یا بد خلق نبود. او میگفت "برای جستجوی خداوند نیازی به خراب کردن چهره نیست. یادتان باشد که به خدا رسیدن یعنی مرگ همیشگی همه غصه ها."



* مارک ۲۷-۲



< > >>