زندگینامه یک یوگی
برگ ۱۶۸
"'خواهش میکنم هر یک بگویید چه نوشیدنیی میخواهید. حضرت هر چه بخواهید
فراهم میکند.'
"برخی شیر خواستند و بعضی آب میوه های مختلف. از اینکه بابوی درهم ریخته
درخواست ویسکی کرد زیاد تعجب نکردم! مسلمان سفارش را صادر کرد و حضرت
آماده خدمت از هوا شیشه های بسته به زمین انداخت. به هر کس نوشیدنی درخواستیش
داده شد.
"نمایش شاهکار چهارم بیشک میزبان ما را خوشحال کرد: افضل گفت که نهاری
لحظه ای مهیا میکند!
"بابو با بدخلقی اعلام کرد: 'بیا گرانترین غذاها را سفارش بدهیم. من در
عوض پانصد روپی ام وعده ای شاهانه میخواهم! همه چیز باید در بشقاب طلا
حاضر باشد!'
"هر دم که یک نفر خواست خود را به فکیر میگفت، او بلافاصله از دست حضرت
آنرا ظاهر میکرد. آشوبی بپا شده بود. ظروف طلا پر از کاریهای مفصل و لوچی
های داغ و بسیاری از میوه های غیر فصل از هیچ کجا جلوی پایمان سبز
شدند. همه چیز خوشمزه بود. پس از یکساعت خوب خوردن، بنا کردیم که
برویم. صدای خراشناکی از پشت سرمان ما را از جایمان پراند، گویی که بشقاب
ها را دارند روی هم میاندازند. عجب! اثری از ظروف مجلل و ته مانده غذا ها نبود."
اینجا میان حرف سری یوکتشوار گفتم: "گوروجی، اگر افضل میتوانست چیزهایی
مثل بشقاب طلا را بسادگی ظاهر کند برای چه به مال دیگران طمع داشت؟"
سری یوکتشوار توضیح داد. "فکیر رشد معنوی رشد زیادی نداشت. تسلط
او در یک تکنیک یوگا به او دسترسی به بعدی آسمانی داده بود که از طریق آن
قادر بود هر شیء را پدیدار نماید. از طریق وجودی آسمانی، حضرت، مرد
مسلمان میتوانست اتم های هر جسم را از انرژی اتری به یاری اراده ای
قدرتمند در هم نگاه دارد. اما چنین اشیاء آسمانی ساخته فقط بطور موقت
میتوانند شکل خود را حفظ کنند. افضل هنوز حسرت مال دنیا را میخورد، که
وقتی با سختی بیشتر بدست آورده میشود دوام مطمئن تری هم دارد."
<
>
>>