زندگینامه یک یوگی
برگ ۲۳۸
فصل ۲۹
با رابیندرانات تاگور مدرسه هایمان را مقایسه میکنیم
"رابیندرانات تاگور به ما سرود خواندن آموخت، به عنوان یک
گونه طبیعی ابراز خویشتن، همچون پرندگان."
بولا نات، یک پسر چهارده ساله از شاگردانم در مدرسه رانچی، به من توضیح
میداد، پس از اینکه به خاطر صدایش او را تحسین کرده بودم. بدون اینکه کسی
از او بخواهد، گاه و بیگاه این پسر آواز دلنشینی سر میداد. پیش از این او
دانش آموز مدرسه مشهور تاگور، "سانکینیکتان" (پناهگاه
آرامش) در بلپور بود.
به پسر گفتم، "آواز های رابیندرانات تاگور از بچگی روی لبانم بوده
اند. همه بنگال، حتی آنها که سواد ندارند، از بندهای رفیع او لذت میبرند."
من و بولا با هم چند قطعه از تاگور خواندیم، که برای هزاران شعر هندی، برخی
از خودش و دیگران از شعرای برجسته قدیم، آواز ساخته است.
پس از دمی با هم خواندنمان به او گفتم: "من کمی پس از اینکه رابیندرانات جایزه
نوبل ادبیات را دریافت کرد با او ملاقات کردم. برای دیدار او اشتیاق داشتم
چون شجاعت غیر عادی او را در دفع منتقدان ادبیش میستودم." خنده ای در دادم.
بولا از من خواست که داستان را برایش تعریف کنم.
آغاز کردم. "ادبیات دانان به شدت از تاگور بخاطر آوردن سبکی نو در شعر
بنگالی انتقاد میکردند. او عبارات محاوره ای و سنتی را با هم قاطی میکرد
و به دستورات و محدودیتهایی که برای صاحب نظران خیلی عزیز بود بی اعتنا
بود. آواز های او حقایق عمیق فلسفی را به نحوی احساس برانگیز بیان میکنند، بدون
ملاحظه سبک و اصول جا افتاده و مقبول.
<
>
>>