زندگینامه یک یوگی
برگ ۲۹
من و آمار از اینکه بخت دیدن چنین یوگی بزرگی، که می تواند آزار رساننده
اش را چنان مسیح وار ببخشد، را نداشتیم متاسف بودیم. هند، که طی دو سده
گذشته از دید مالی تنگدست بوده، چه بسا دارایی الهیش بی انتهاست. "آسمان
خراشهای" روحانی او گاهی در پیش و پس دیده میشوند، حتی به چشم انسان های
معمولی و مادی گرا همچون این مرد پاسبان.
از افسر نگهبان بخاطر دلجویی از دل رنجیده ما با شرح داستان شگفت انگیزش
تشکر کردیم. فکر میکنم که او با خود میپنداشت که بختش بهتر از ما بوده:
او بدون هیچگونه تلاشی با یک روحانی نورانی ملاقات کرده بود، و اما
جستجوی صادقانه ما بجای به پای استاد ما را به کلانتری کشانده بود!
چقدر نزدیک هیمالیا، و در عین حال، در بازداشت، چه دور از آن! به
آمار گفتم که حالا خواست رسیدن به آزادی در من دو چندان شده.
"بیا در فرصتی دیگر فراری بشویم. با پای پیاده به سرزمین مقدس ریشیکش
میرویم." برای دلگرمی او این حرف را با لبخند به زبان آوردم.
اما رفیقم حالا که پولهایمان از ما گرفته شده بود به بدبینی روی آورده بود.
"اگر به چنین کوچی در این سرزمین جنگلی خطرناک دست بزنیم، ما نه در دیار
قدیسان بلکه در شکم ببرها جای خواهیم داشت!"
آنانتا و برادر آمار پس از سه روز رسیدند. آمار به خویشاوندش با خوشحالی
و دل آسودگی خوشامد گفت. اما هیچ سازشی از من بروز نداد. آنانتا از سوی
من جز یک دعوای حسابی چیزی ندید.
"می دانم که چه حسی داری." او به نرمی با من حرف میزند. "من فقط از تو میخواهم
تا با من به بنارس بیایی تا با یک مرد روحانی آنجا آشنا شوی و بعد هم
برای چند روزی به کلکته برای بازدید پدر دردمندت. پس از آن آزادید اینجا به
جستجویتان برای یک استاد ادامه بدهید."
اینجا بود که آمار وارد حرفمان شد و گفت که میلی به بازگشت با من به هردوار
ندارد. او داشت از گرمی بودن با خانواده لذت میبرد. اما من میدانستم که
هیچ گاه تلاشم را برای پیدا کردن گورویم رها نخواهم کرد.
قطار به سوی بنارس به راه افتاد. آنجا بود که من پاسخی سریع و شگفت آور به
دعاهایم دریافت کردم.
آنانتا نقشه زیرکانه ای ریخته بود. پیش از رسیدن به هردوار، او در بنارس
توقف کرده و مردی آموخته در کتب مقدس پیدا کرده بود تا بعدا مرا دیدار و نصیحت
کند. آن مرد و پسرش به آنانتا وعده داده بودند که برای پشیمان کردن من از
راه سانیاسی* تلاش کنند.
* معنی لغت "تارک دنیا" است، از ریشه سانسکریت با مفهوم "به گوشه ای انداختن."
<
>
>>