زندگینامه یک یوگی
برگ ۳۳
کیبل آناندا در "شسترا" ها یا کتابهای مقدس کهن استادی شناخته شده
بود. بخاطر دانش والایش در این زمینه او را اغلب به نام "شستری مهاشایا" میخواندند. اما
پیشرفت من در زمینه دانش سانسکریت تعریفی نداشت. من مرتب به دنبال
بهانه ای بودم تا درس خشک گرامر را کنار بگذاریم و از یوگا و لاهری
مهاشایا سخن بگوییم. یک روز آموزگارم با من از تجربه خودش با استاد گفت.
"با بختی خوش و نادر، من توانستم ده سال کنار لاهری مهاشایا بمانم. خانه
بنارس او زیارتگاه شب های من بود. گورو همیشه در اتاق نشیمن جلویی طبقه
همکف بود. او به حالت لوتوس (چهارزانوی یوگی)* روی یک سکوی چوبی بدون
تکیه مینشست و شاگردانش گرد او یک به شکل نیم دایره، مثل گلبندی دور یک
چیز پرارزش، مینشستند. چشمانش می درخشیدند و با شادی الهی به
رقص می آمدند. آنان همیشه نیمه بسته بودند، تیز و خیره بسوی سرزمین درونی
سرور* الهی جاوید. او به ندرت سخنرانی طولانی میکرد. گاهی به یکی از
شاگردانی که کمک نیاز داشت نگاه می دوخت. آنوقت مثل بهمن نور سخنان شفا
بخش او به سوی آن شاگرد جاری میشدند.
"با یک نگاه استاد آرامشی وصف ناپذیر درونم شکوفا میشد. غرق عطر او
میشدم، انگار که از نیلوفر آبی ابدیت آمده باشد. با او بودن، حتی اگر
بدون گفتن کلمه ای طی روزها بود، همه وجودم را دگرگون
میکرد. چنانچه سد ناپیدایی جلوی تمرکز مرا میگرفت، به پای گورو به مدیتیشن
می نشستم. آنجا به سادگی به لطیف ترین حال ها میرسیدم. با استادان کمتر از او به چنین حس و
آگاهی نمی توانستم برسم. استاد معبدی زنده از خداوند بود که درهای مخفی
آن به روی هر مرید جانسپاری باز بودند.
"لاهری مهاشای مفسر کتابی و لغت به لغت کتاب های مقدس نبود. بدون هیچ
زحمتی، او به 'کتابخانه الهی' دسترسی داشت. لغت و اندیشه از فواره دانش
مطلق او به همه سو جاری بود. او دارای آن شاه کلیدی بود که میتوانست قفل
آن دانش فلسفی کهنی را که در "ویدا"* ها نهفته بود بگشاید. اگر از او
میخواستند که آن مراحل مختلف آگاهی را که از آنها در نوشته های کهن سخن گفته
شده توضیح بدهد، او با لبخندی میپذیرفت.
* lotus posture
* bliss
* چهار "ویدا" ی کهن بیش از ۱۰۰ کتاب بجای مانده هستند. امرسون این چنین
از اندیشه ویدایی یاد کرده: "به اندازه گرما و شب و اقیانوس بی نفس، آن برین
است. آن هر اندیشه دینی را شامل میشود، هر کردار شناختی که به اندیشه یک
اندیشمند شاعر میرسد... کنار گذاشتن کتاب بهره ای ندارد. اگر من به خودم
در جنگل یا در قایقی در دریاچه اعتماد دارم، طبیعت از من یک 'براهمن'
میسازد: نیاز بیکران، پاسخ بیکران، نیروی ژرف، خاموشی نشکسته... این کیش
اوست. آسایش، او به من گفت، و پاکی--این نوشداروها هر گناه را پاک
میکنند و سعادت هشت خدای را برایت به ارمغان می آورند."
<
>
>>