زندگینامه یک یوگی

برگ ۳۵


"روز بعد رامو با کمرویی به سراغ لاهری مهاشایا رفت. شاگرد کمابیش شرمسار بود که درخواست افزودن دارایی مادی در مقابل دارایی فراوان معنویش کند.

"'استاد، نور دهنده کیهان و گیتی درون شماست. به شما نیایش میکنم که نور او را به چشمان من بیاورید، تا بتوانم نور پست تر خورشید را ببینم.'

"'رامو، کسی تو را فریب داده تا مرا گیر بیاندازی. من نیروی شفا دهنده ای ندارم.'

"'قربان، آن یگانه هستی بیکران درون شما بدون شک میتواند شفا بدهد.'

"'البته آن چیز دیگریست، رامو. پایان توان خداوند هیچ جاست! آنکه ستاره ها را و سلولهای بدن را با زندگی روشن میکند همانا میتواند بینایی را به چشمان تو بیاورد.'

"استاد پیشانی رامو را در بین ابروها* دستی زد.

"برای هفت روز تمرکز اندیشه ات را آنجا نگاه دار و پی در پی نام پیامبر راما* را بیاور. شکوه خورشید سپیده دمی ویژه برایت ارمغان خواهد آورد.'

"پس از یک هفته همین پیش آمد. برای نخستین بار، راما روی زیبای طبیعت را به چشم دید. آن دانای مطلق مریدش را به بازگفت نام راما، که از همه قدسیان بیشتر به او عشق می ورزید، وا داشت. جان فدایی رامو زمین شخم خورده ای بود که نیروی توانمند شفا بخش گورو در آن رویید." کیبل آناندا برای اندکی خاموش ماند، و بعد سخن دیگری از گورویش به زبان آورد.

"در همه معجزه هایی که به دست لاهری مهاشایا انجام شدند، او هیچ گاه نگذاشت که ضمیر نفس* خود را نیروی سببی بداند. بلکه از روی تسلیم مطلق و بدون مقاومتش، استاد اجازه میداد که نیروی شفابخش یگانه الهی آزادانه از درون او جاری شود.

"تن های بسیاری که بدست لاهری مهاشایا به گونه شگفت انگیزی شفا یافتند سرانجام می بایست که در آتش کریماسیون بسوزند. اما بیداری های بی صدای معنوی که او موجب شد و مریدان مسیح واری که او ساخت، آنان معجزه های جاودانه او هستند."

من هرگز دانشمند سانسکریت نشدم. کیبل آناندا به من دستور زبان الهی تری آموخت.



* جایی که چشم "یگانه" یا معنوی قرار دارد. به هنگام مرگ آگاهی انسان به این نقطه کشیده میشود، که به همین خاطر چشم مردگان خیره به بالا دیده میشود.
* فرد مقدس اصلی در حماسه سانسکریت رامایانا.
* (ego) آهانکارا. به لغت: "من میکنم." دلیل نخستین دوگانگی یا خیال وهم "مایا،" در جایی که انجام شده (نفس) به چشم انجام دهنده میاید. آفریده شدگان به خیالشان آفریدگار بودن.



< > >>