زندگینامه یک یوگی

برگ ۹۱


"خواهش میکنم بگذارید که این صواب را از آن خود کنم." پراتاپ با لبخند ملتمسانه ای یک دسته اسکناس روپیه و دو بلیت آگرا که همین اکنون خریده بود به ما نشان داد.

احترامی که در پذیرفتن این پیشکشی نشان دادم به جهت آن دست غیب بود. آیا چنین نیست که آن دست نعمتی که آنانتا آن را دست کم گرفته بود از آنچه نیاز بود هم بیشتر رسانده بود؟

به گوشه ای خلوت نزدیک ایستگاه پناه بردیم.

"پراتاپ، من کریای لاهری مهاشایا، که بزرگترین یوگی عصر است، را به تو میاموزم. تکنیک او گوروی تو خواهد بود."

مراسم پاگشایی نیم ساعتی طول کشید. به شاگرد تازه گفتم: "کریا به مانند یک چینتامانی* است. این تکنینک، که خواهی دید ساده است، هنری است که تکامل معنوی آدمی را سرعت میبخشد. کتاب های آسمانی هندو ها می آموزند که نفس آدمی باید برای یک میلیون سال بمیرد و دوباره به جهان بازگردد تا اینکه سرانجام بتواند از مایا رها شود. یوگای کریا این سیر طبیعی را بسیار کوتاه تر میکند. همانطور که جاگادیس چاندرا بوز نشان داده که سرعت رشد گیاه را میتوان از حد معمولش بالا برد، پیشرفت روانی انسان را هم میشود که بوسیله دانش درونی جلو انداخت. با ایمان به ادای این تکنینک ادامه بده و خواهی دید که به گوروی همه گوروها نزدیک میشوی."

"از بدست آوردن این کلید یوگی، که مدتها بدنبالش بوده ام، از خود بیخودم!" پراتاب با تامل بسیار سخن میگفت. "این تکنیک مرا از زنجیر حس ها رها خواهد کرد و مرا به مرتبه ای فراتر خواهد برد. دیدن ارباب کریشنا در خیال خودم امروز همانا از رسیدن به برترین مقام خودم مژده میدهد."

اندکی در خاموشی دریافتن یکدیگر ماندیم و سپس آرام به سوی ایستگاه راه افتادیم. دلم شاد بود هنگام سوار شدن قطار، اما آن روز روز اشک های جتیندرا بود. خداحافظی پر احساس من با پراتاپ با گریه هر دو همراهم پایان یافته بود. توی راه باز جتیندرا اندوهگین بود. اما این بار نه برای خودش بلکه از دلخوری از خودش.

"چقدر اعتمادم سطحی است! دلم تا به اکنون سنگ بوده!‌ دیگر هرگز شکی در مراقبت خداوند از ما نخواهم کرد!"

داشت نیمه شب فرا میرسید. دو "سیندرلا" که بدون یک سکه فرستاده شده بودند، وارد اتاق خواب آنانتا شدند. چهره او، همانگونه که قول داده بود، غرق در شگفتی بود. به آرامی روپیه ها را بروی میز ریختم.

"جیتندرا راستش را بگو!" لحن سخن آنانتا شوخی آمیز بود. "این جوان کلکی در کارش است؟"



* الماس خیالی که میتواند آررزوها را بر آورده سازد



< > >>